پنجشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۹۰

ویکتور خارا (قسمت دوم)

در رود «ماپوچو»
در رود «ماپوچو»
گربه‌ها می‌میرند.
و آن‌ها را در گونی‌های سربسته
در آب می‌اندازند.

اما در «پوبلاسیون»،
با طوفان باران
آدم‌ها، سگ‌ها و گربه‌ها.
ـ همان جشن برپاست ـ

در چنین مواقعی شاید بهتر باشد
آدم خنده‌ای سر بدهد
و در میان لجن
نوشابه‌ای تدارک ببیند!

جوانی در نقش کاپیتان
نفیر کشان در آن میان
قایق می‌راند.

های! نجات دهیم،
کودکان، میزها و دیوارها را.
آسمان ما را نمی‌ترساند،
هر قدر که می‌خواهد ببارد.

من بیشتر از آن دلتنگم
نکُند کار به‌جایی بکشد
که موی سیاه من
دیگر مرا در آغوش نکشد.

تندبادها، آب
خانه‌ها را فرو می‌ریزند
اما آن کسی که کار می‌کُند
از این واقعه نمی‌ترسد.

چه زیبا می شود اگر
آن‌هنگام فرا برسد
که بخندیم
به آب و هوای خراب.
 

* * *
انسان خالق است
همانند بسیاری دیگر،
من عرق‌ریختن آموختم،
نه فهمیدم که مدرسه چیست
و نه دانستم بازی چه معنا دارد.

در سپیده‌دم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند
و در کنار پدر
با کار بزرگ شدم.

تنها با تلاش و پشتکار
به‌عنوان نجار و حلب‌ساز
به‌عنوان بنا و گچ‌کار
و به‌عنوان آهنگر و جوشکار
سخت کوشیدم.

آی پسر! چه خوب می‌شد اگر من
سواد می‌داشتم و آموزش می‌دیدم،
زیرا که در بین تمام عناصر
انسان یک خالق است.

من خانه‌ای بنا می‌کنم.
یا جاده‌ای می‌سازم.
من به شراب مزه می‌دهم.
من دود کارخانه را بلند می‌کُنم.
پستی‌های زمین را مرتفع می‌کُنم.
ارتفاعات را مُسخر می‌کُنم.
و به‌سوی ستارگان می‌تازم.
و در انبوه جنگل، کوره راه باز می‌کُنم.

من زبان آقایان را آموختم.
و همین‌طور زبان مالکین و اربابان را
آن‌ها اغلب مرا کُشتند
چرا که من صدایم را علیه آن‌ها بلند کردم.

اما من خود را از زمین بلند می‌کنم
زیرا که دستانی مرا یاری می‌دهند،
زیرا که من دیگر تنها نیستم
زیرا که ما اکنون بسیاریم . . .
* * *
 در این قسمت ترانه ها و آلبوم های ویکتور خارا را بصئرت کامل در اختیار خاطبان قرار خواهیم داد .تا قدمی باشد برای آشنایی بیشتر با این هنرمند و آثارش.




ترانه مانیقست




آهنگ زیبای آماندا 




ویکتور خارا با دکلمه ی زیبای احمد شاملو





ویکتور خارا ترانه ی گیتار من




ویکتور خارا :ترانه شهادت با دکلمه سعید سلطانپور




مانیفست ویکتور خارا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر