تصمیم داریم که با تمام احترامی که به رفقای و زحمتکشان و اساتید دیگر و همچنین بهره گیری از منابع نظریات آنها درباره ئیکتور خارا مجموعه ای مختصر اما در نوع خود کمی طولانی به روایت های مختلف در سایت ها و منابع مختلف قرار دهیم تا بیشتر عمق شخصیت این خواننده انقلابی و همچنین شرایط تاریخی دوره حضور ویکتور خارا ها یا مرسدس سوسا خواننده دیگر انقلابی آمریکای لاتبن را در یک مجموعه به خوانندگان این سایت ارائه دهیم امید است که کوتاهی ها و اشتباهات مارا نه از سر غرض و منظور بلکه بی توجهی ما و اشتباهات و گاها سهل انگاری که امیدواریم خطای کمی دز این زمینه ها داسته باشیم بگذارید.بی صبرانه منتظر بازدید و نظرات شما بزرگان و جوانان این سرزمین خواهیم بود.
تمام مطالب با نام منابع و مشخصات کامل نویسنده برگرفته شده و این سات تنها و تنها مروج ایده های فرهنگی نسل چپ ایران بوده که به کمک و یاری رفقایی که سال ها در این باب مار نموده اند دیگر نیازی به دئباره کاری ها نداشته و ندارد.
با تشکر
نقل شده از سایت: پرند
«ویکتور خارا»، گیتاریست، شاعر، آهنگساز و آوازخوان شلیایی برای ما ایرانیان نامی آشناست. اکثر ما اولبار نام و صدای او را در سالهای اول پس از انقلاب شنیدهایم. به ابتکار «سازمان انتشاراتی، فرهنگی، هنری ابتکار» که «ابراهیم زالزاده» مدیرش بود و با صدای «احمد شاملو» که چند سروده ـ ترانه از او را ترجمه کرده بود. و این هشت سالی پس از مرگ «ویکتور خارا» در نیمۀ ماه سپتامبر سال 1373 بود.
دو سالی پیش از انتشار این مجموعۀ شنیداری که در سه نوار کاست به بازار آمد، «احمد شاملو»، در اولین شماره از هفتهنامۀ «کتاب جمعه» [4 مرداد 1358]، ویکتور خارا را مختصر و مفید معرفی کرده بود. مطلبی کوتاه با نام «در استادیوم سانتیاگو اتفاق افتاد» که با دو طرح از از «پلانتو» کاریکاتوریست فرانسوی همراه بود.
اولین کاست از این مجموعۀ سه گانه، در ماههای پایانی سال 1358 منتشر شد. دومین و آخرین آن، تاریخ بهار و پاییز 1360 را بر خود داشت. قیمت هر کدام سی تومان (سیصد ریال) بود. با دومین کاست، پوستری از چهرۀ «ویکتور خارا»، و همراه با سومین آن جزوهای به خریدار میدادند که در آن ضمن معرفی کوتاهی از او، ترجمۀ چند ترانه و یکی دو سرود انقلابی دیگر از کشور شیلی بهچاپ رسیده بود. [فرصت و عمری اگر بود روزی آن جزوه را باید اسکن کنم و به شکل پی. دی. اف. پایین همین مطلب بگذارم.]
احمد شاملو، جدا از آن ویژگی خاص در جنس صدایش، در دکلمۀ بعضی از این ترانهها به شیوۀ اجراهای نمایشی ـ رادیویی را بهکار برده است. (نمونهاش: دکلمۀ شعر «پرسش» در کاست اول) آنچه که او در دکلمههای بعدی ـ چه از اشعار خود و چه دیگر شاعران ـ آگاهانه پرهیز کرد و از آن فاصله گرفت.
دو مجموعۀ «چیدن سپیدهدم» و «سکوت سرشار از ناگفتههاست» از جمله کارهای دیگری بود که با ترجمۀ «احمد شاملو» و به همت «ابراهیم زالزاده» منتشر شد. او که نویسنده و مدیر و پایهگذار «موسسۀ فرهنگی ابتکار» بود. خود یکی از اولین قربانیان سلسله جنایاتی شد که به «قتلهای زنجیرهای» شهرت یافت.
«ابراهیم زالزاده»، پنجم اسفند سال 1375، در تهران ناپدید شد، و یکماه بعد جسدش را که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود در بیابانهای اطراف «یافتآباد» تهران یافتند.
«ویکتور خارا» که در جریان کوتادی «پینوشه» علیه دولت مردمی «آلنده» دستگیر شده بود را اما زمانی یافتند [شانزدهم سپتامبر 1973] که جسد تیرباران شدهاش با دست و دندههای شکسته کنار یکی از خیابانهای شهر رها شده بود.
دو سالی پیش از انتشار این مجموعۀ شنیداری که در سه نوار کاست به بازار آمد، «احمد شاملو»، در اولین شماره از هفتهنامۀ «کتاب جمعه» [4 مرداد 1358]، ویکتور خارا را مختصر و مفید معرفی کرده بود. مطلبی کوتاه با نام «در استادیوم سانتیاگو اتفاق افتاد» که با دو طرح از از «پلانتو» کاریکاتوریست فرانسوی همراه بود.
اولین کاست از این مجموعۀ سه گانه، در ماههای پایانی سال 1358 منتشر شد. دومین و آخرین آن، تاریخ بهار و پاییز 1360 را بر خود داشت. قیمت هر کدام سی تومان (سیصد ریال) بود. با دومین کاست، پوستری از چهرۀ «ویکتور خارا»، و همراه با سومین آن جزوهای به خریدار میدادند که در آن ضمن معرفی کوتاهی از او، ترجمۀ چند ترانه و یکی دو سرود انقلابی دیگر از کشور شیلی بهچاپ رسیده بود. [فرصت و عمری اگر بود روزی آن جزوه را باید اسکن کنم و به شکل پی. دی. اف. پایین همین مطلب بگذارم.]
احمد شاملو، جدا از آن ویژگی خاص در جنس صدایش، در دکلمۀ بعضی از این ترانهها به شیوۀ اجراهای نمایشی ـ رادیویی را بهکار برده است. (نمونهاش: دکلمۀ شعر «پرسش» در کاست اول) آنچه که او در دکلمههای بعدی ـ چه از اشعار خود و چه دیگر شاعران ـ آگاهانه پرهیز کرد و از آن فاصله گرفت.
دو مجموعۀ «چیدن سپیدهدم» و «سکوت سرشار از ناگفتههاست» از جمله کارهای دیگری بود که با ترجمۀ «احمد شاملو» و به همت «ابراهیم زالزاده» منتشر شد. او که نویسنده و مدیر و پایهگذار «موسسۀ فرهنگی ابتکار» بود. خود یکی از اولین قربانیان سلسله جنایاتی شد که به «قتلهای زنجیرهای» شهرت یافت.
«ابراهیم زالزاده»، پنجم اسفند سال 1375، در تهران ناپدید شد، و یکماه بعد جسدش را که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود در بیابانهای اطراف «یافتآباد» تهران یافتند.
«ویکتور خارا» که در جریان کوتادی «پینوشه» علیه دولت مردمی «آلنده» دستگیر شده بود را اما زمانی یافتند [شانزدهم سپتامبر 1973] که جسد تیرباران شدهاش با دست و دندههای شکسته کنار یکی از خیابانهای شهر رها شده بود.
* * *
ترانه ـ سرودههای «ویکتور خارا»
به ترجمه و دکلمۀ «احمد شاملو»
به ترجمه و دکلمۀ «احمد شاملو»
یبانیه
نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضهی صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد.
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذر است.
و چون آب مقدس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد.
پس ترانهی من آنچنان که «ویولتا» میگفت هدفی یافته است.
آری گیتار من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکند.
گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمند زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق میآید.
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.
چرا که ترانه آن زمانی معنایی مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد.
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرود خوانان شهادت را پذیرا شوند.
شعر من در مدح هیچکس نیست
و نمیسرایم تا بیگانهای بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم میسرایم
که هر چند باریکهای بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست.
شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت
شعری همیشه زنده و تازه و پویا.
* * *
پرسش
پرسش من این است:
هرگز به فکرتان رسیده است که
این سرزمین مال ماست؟
مال کسیست که
بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد؟
پرسش من این است:
هرگز به فکرتان رسیده است
دستهایی که در این زمین کار میکنند
مال ماست؟
و حاصل آن نیز، مال ماست؟
حصارها را ویران کن!
آنها را در هم بکوب!
این سرزمین، مال ماست.
به «پدرو» و «ماریا»
به «خوان» و «خوزه»
اگر آوازم کسی را آزار میدهد
اگر کسی باشد که تحمل شنیدن آوازم را نداشته باشد
اطمینان داشته باشید که او یک «یانکی» است
یا که یک مالک و فئودال بزرگ کشور است
حصارها را در هم بکوبید!
آواز من
شعر کبوتریست در جستجوی آشیانه.
رها میشود
تا بال میگشاید
تا پرواز کُند
پرواز.
آواز من، آوازیست آزاد و رها
که ایثار میکُند
به آنکسی که بهپا خاسته است.
به آنکسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد.
آواز من زنجیریست که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.
بگذار تا با هم بخوانیم سرود خلق را
چرا که آواز، کبوتریست که
برای رسیدن به دریا پرواز میکُند.
رها میشود
بالهایش را میگشاید
تا پرواز کند
پرواز.
* * *
«رکاوارن»
در آغوش گشودهی تو میگذارم
ساز خوانندگیام را،
پُتک معدنچیان و گاوآهن برزگران راو
به سادگی تمام، سپاسگزار توام
برای خاطر نورت.
با نسیم،
با نسیم علفزاران صدای تو نیز میورزد
تا اعماق صحراها و دوردستهای جنوب.
درخت بالندۀ آنهمه امید!
در دل خورشید زاده شدی.
میوهات میرسد
و آواز سر میدهد تا حصول آزادی.
«رکاوارن»
* * *
خیش
دستهایم را روی خیش گذاردهام
و زمین را با آن هموار میکُنم
سالهاست که با آن زندگی میکُنم
چرا نباید خسته باشم؟
پروانهها پرواز میکُنند،
سوسکها جیرجیر میکُنند
پوستم سیاه میشود
خورشید میسوزاند،
میسوزاند،
میسوزاند.
عرق، تن مرا شیار میدهد
و من زمین را شیار میدهم
بیلحظهای تحمل.
او را تائید میکُنم،
امید را
وقتی به ستارهای دیگر میاندیشم
بهخود میگویم:
هرگز دیر نخواهد بود.
کبوتر پرواز خواهد کرد
پروانهها پرواز میکُنند،
سوسکها جیرجیر میکُنند
پوستم سیاه میشود
و خورشید میسوزاند،
میسوزاند،
میسوزاند.
عرق تن مرا شیار میدهد
و من زمین را شیار میدهم
بیلحظهای تحمل
بهخود میگویم:
هرگز دیر نخواهد بود
کبوتر پرواز خواهد کرد.
پرواز خواهد کرد.
همچون یوغ، محکم
مشتهایم، امید را نگاه میدارد
امید به اینکه
همه چیز، تغییر خواهد کرد.
و زمین را با آن هموار میکُنم
سالهاست که با آن زندگی میکُنم
چرا نباید خسته باشم؟
پروانهها پرواز میکُنند،
سوسکها جیرجیر میکُنند
پوستم سیاه میشود
خورشید میسوزاند،
میسوزاند،
میسوزاند.
عرق، تن مرا شیار میدهد
و من زمین را شیار میدهم
بیلحظهای تحمل.
او را تائید میکُنم،
امید را
وقتی به ستارهای دیگر میاندیشم
بهخود میگویم:
هرگز دیر نخواهد بود.
کبوتر پرواز خواهد کرد
پروانهها پرواز میکُنند،
سوسکها جیرجیر میکُنند
پوستم سیاه میشود
و خورشید میسوزاند،
میسوزاند،
میسوزاند.
عرق تن مرا شیار میدهد
و من زمین را شیار میدهم
بیلحظهای تحمل
بهخود میگویم:
هرگز دیر نخواهد بود
کبوتر پرواز خواهد کرد.
پرواز خواهد کرد.
همچون یوغ، محکم
مشتهایم، امید را نگاه میدارد
امید به اینکه
همه چیز، تغییر خواهد کرد.
من میرم «کوچابامبا»
من میرم «کوچابامبا» (1)
من میرم «کوچابامبا» (1)
در «کوچابامبا»، آقایون!
بلبلها خواهند خواند.
من میرم «کوچابامبا».
اینتی (2)
اینتی اینجاس
اینتی اونجاس
اینتی تو شماله
اینتی تو غربه
هوای «CIA» را داشته باش!
ممکنه «کوزانوها» (3) را بریزه سرمون
آنها «رژی دبره» را نمیکُشن.
پاشو داداش
خودشونو پنهان کردن
سرو کلهشون پیدا شد.
چرت میگفتند که
جنگهای پارتیزانی تمام شده.
خودشونو پنها کردن
خونتو بریز سیاه!
میرم به «کوچابامبا»
در «کوچابامبا»، آقایون!
بلبلها خواهند خواند.
من میرم «کوچابامبا».
بلبلها خواهند خواند.
من میرم «کوچابامبا».
اینتی (2)
اینتی اینجاس
اینتی اونجاس
اینتی تو شماله
اینتی تو غربه
هوای «CIA» را داشته باش!
ممکنه «کوزانوها» (3) را بریزه سرمون
آنها «رژی دبره» را نمیکُشن.
پاشو داداش
خودشونو پنهان کردن
سرو کلهشون پیدا شد.
چرت میگفتند که
جنگهای پارتیزانی تمام شده.
خودشونو پنها کردن
خونتو بریز سیاه!
میرم به «کوچابامبا»
در «کوچابامبا»، آقایون!
بلبلها خواهند خواند.
من میرم «کوچابامبا».
1) ـ شهری در بولیوی
2) ـ اینتی پرهدو، همرزم بولیایی چهگوارا
3) ـ ضد انقلابیون کوبایی
2) ـ اینتی پرهدو، همرزم بولیایی چهگوارا
3) ـ ضد انقلابیون کوبایی
* * *
پایان بخش اول...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر