روی جلد صفحۀ ترانۀ «بنبست»، طرح از: ایرج نجومی
«. . . من ترانهیی به اسم بُنبست رُ ساخته بودم که یک نامهیی آمد درِ خونهی ما که ما رُ دعوت کرده بودن به رادیو. برای خواننده هم مشابهِ همین نامه اومده بود و ما رفتیم به رادیو. من فکر کردم که میخوان از ما قدردانی کُنن و مثلا بگن شما بیاین تو رادیو ترانههاتون رُ پخش کُنین و فکر میکردم. تشویق قراب بشیم ـ خُب در جوانسالهگی سادهلوحی همراه ما بود، فقط در پیری نیست! ـ رفتیم اونجا و راهنماییمون کردن به یه دفتر بسیار بزرگی و یک آقایی پُشتِ میز نشسته بود و . . . در هر صورت، ما رُ تهدید به تنبیه کرد برای اون کار و ما وحشت زده اومدیم بیرون. . .»
[برگرفته از کتاب: مرا به خانهام ببر، ایرج جنتیعطائی، گفتگو/گزینهی ترانهها/نقد و نظر، به کوشش یغما گلرویی، انتشارات دارینوش، تهران، چاپ دوم، سال 1384، صفحات 28 و 29]
بُنبست
کلام و دکلمه: ایرج جنتیعطائی
(به یار جانباختهام، اصغر محبوب)
آهنگ ترانه و تنظیم: بابک بیات
ترانهخوان: داریوش اقبالی
کلام و دکلمه: ایرج جنتیعطائی
(به یار جانباختهام، اصغر محبوب)
آهنگ ترانه و تنظیم: بابک بیات
ترانهخوان: داریوش اقبالی
میونِ اینهمه کوچه که بههم پیوسته
کوچهی قدیمی ما، کوچهی بُنبسته
دیوار کاهگلی یه باغِ خشک
که پُر از شعرایِ یادگاریه
بین ما مونده و اون رودِ بزرگ
که همیشه مثلِ بودن جاریه
صدای رودِ بزرگ، همیشه تو گوشِ ماس
این صدا لالایی خوابِ خوبِ بچههاس
کوچه اما هر چی هست، کوچهی خاطرههاس
اگه تشنهاس، اگه خشک، مالِ ماس، کوچهی ماس
توی این کوچه بهدنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روزم مثلِ پدربزرگ باید
تو همین کوچهی بُنبست بمیریم
اما ما عشق رودیم، مگه نه؟
نمیتونیم پشتِ دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم، مگه نه؟
نباید آیهی حسرت بخونیم
دستِ خستهمو بگیر
تا دیوارِ گِلی رو خراب کنیم
یه روزی، ـ هر روزی باشه ـ دیر و زود
میرسیم با هم به اون رودِ بزرگ
تنای تشنهمونو
میزنیم به پاکیِ زلالِ رود.
کوچهی قدیمی ما، کوچهی بُنبسته
دیوار کاهگلی یه باغِ خشک
که پُر از شعرایِ یادگاریه
بین ما مونده و اون رودِ بزرگ
که همیشه مثلِ بودن جاریه
صدای رودِ بزرگ، همیشه تو گوشِ ماس
این صدا لالایی خوابِ خوبِ بچههاس
کوچه اما هر چی هست، کوچهی خاطرههاس
اگه تشنهاس، اگه خشک، مالِ ماس، کوچهی ماس
توی این کوچه بهدنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روزم مثلِ پدربزرگ باید
تو همین کوچهی بُنبست بمیریم
اما ما عشق رودیم، مگه نه؟
نمیتونیم پشتِ دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم، مگه نه؟
نباید آیهی حسرت بخونیم
دستِ خستهمو بگیر
تا دیوارِ گِلی رو خراب کنیم
یه روزی، ـ هر روزی باشه ـ دیر و زود
میرسیم با هم به اون رودِ بزرگ
تنای تشنهمونو
میزنیم به پاکیِ زلالِ رود.
[از کتاب: زمزمههای یک شب سی ساله، گزیدۀ اشعار، نشر نکیسا ـ آمریکا، ص 38 و 39]
* * *
* * *
از «دکلمه ـ ترانه»های «ایرج جنتیعطائی»:
● «خونه»، شعر و صدای «ایرج جنتیعطائی» و «داریوش اقبالی»
● «جنگل»، شعر و صدای «ایرج جنتیعطائی» و «داریوش اقبالی»
● «جنگل»، شعر و صدای «ایرج جنتیعطائی» و «داریوش اقبالی»
* * *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر